سیزده ماهگیت مبارک دختر گله من...
دختر گلم 13 ماهگیت هم تموم شد یعنی تو الان یه سال و یه ماه هست که اومدی پیش ما ودنیای من و بابایی رو رنگی کردی می خوام یه کم از خصوصیات این دوره سنیت برات بگم الان خیلی شیطون و بلاشدی دیگه از دستت بعضی وقتها می شم کارهای خطرناک زیاد می کنی هر چیزی ببینی در جا می خوایش واگه ندیم بهت کلی گریه می کنی ونق می زنی ادم کلافه می کنی خیلی ازت دلم پر نمی دونم شاید من توقعم ازت زیاد شده یا به خاطره روزه داری صبرم کم شده که دارم از دستت گله می کنم وشاید تمام بچه ها تو این سن اینطوری باشن دیروز بردم حیاط مجتمع مون با بچه ها توی حیاط بازی کنی بچه ها داشتن توپ بازی می کردن میخواستی توپ ازشون بگیری اونا هم رفتن توپ دیگه ای واست اوردن قبول نمی کردی و توپی که اونا باهاش بازی می کردن رو می خواستی کلی جیغ کشیدی و گریه کردی تو خونه سه تا توپ داری اومدم اوردم بهت دادم ولی تو هیچ کدوم رو نمی خواستی فقط توپ بچه ها رو می خواستی این یه عادت بعدی هست دیگه منم از دستت شدم بعد رفتیم پارکینگ مون تا یه کم هم با جوجه اردکت بازی کنی ولی اونجا هم کالسکت رو دیدی و خواستی سوار کالسکه شی سوار کالسکه کردمت و چند دور هم با اون گردوندمت حالا موقع پیاده کردن از کالسکه و اومدن به خونه کلی گریه کردی که بماند نه تو خونه بند میشی نه تو بیرون. همه چیز می خوای در اختیار تو باشه اینم که عادت خیلی بعدی هست من دوست ندارم اینطوری باشی... خلاصه پریروز هم نزدیک های اذان سفره افطار رو پهن کرده بودم مشغول اوردن بقیه وسایل ها بودم بابایی رفته بود بیرون اومد من رفتم درو باز کردم برگشتم دیدم بله دینا خانوم دارن ظرف سالاد دستش دنبالم میاد با دستش هم کل مسیر رو هم سالاد بارون کرده تا گفتم دینا داری چیکار می کنی زودی نشستی و با دستت اونایی که زمین ریختی پخش و پلا کردی که هیچی نیست مونده بودم به کارت بخندم یا گریه کنم تازه داشتم خرابکاری که کرده بودی جمع می کردم دیدم همه قاشق چنگال هارو ریختی تو پارچ اب سرم رو بلند کردم گفتم دینا زود فرار کردی که مثلا من نبودم من به ادامه کارم می رسیدم که این دفعه نوبت ظرف سوپ بود داشتی با ملاغه سوپ رو می ریختی زمین کلی هم ذوق می کردی تا بابایی رو دیدی بلند شدی دویدی که چیزی بهت نگم حالا هم باید سوپ هارو از سفره جمع می کردم خلاصه همه چیز رو رو به راه کردم و تو بشقابن سوپ کشیدم که لااقل سرد شه تا موقع افطار این دفعه با پا رفتی تو ی سوپ گذشته از این که رو زمین ریخت پات هم سوخت زود بابایی برد پات رو شست تا خدای نکرده تاول اینا نزنه ولی باز هم یه کم قرمز شده بود وکلی ناز و ادا که پات میسوزه ... حالا تمام این اتفاق ها در ارز 6یا7 دقیقه افتاد مثلا می خواستم سفره اماده باشه بشینیم سر سفره افطار و دعا و نیایش که کلی با خرابکاری دینا همراه شد.....دینای مامان اینم بگم که خیلی بد غذایی اصلا غذا نمی خوری من موندم چیکارت کنم با هر ترفندی که بلدم بهت غذا میدم ولی تو بیشتر از یه لقمه نمی خوری دهنت رو اصلا باز نمی کنی دوست داری بریزی بپاشی ولی نخوری همه چی در اختیارت می زارم تا اون طور که دوست داری بخوری ولی اصلا فایده نداره .... واما بریم سراغ دایره لغاتت این وبگم که کلمه اب و بابا و تاب تاب رو خیلی واضح می گی وقتی میخوای به چیز گرمی دست بزنی خودت می گی جیزه وقتی میخوام ببرم دستشویی تا پوشکت رو عوض کنم می گی جیش جیش ....