دینا عزیز دل مادینا عزیز دل ما، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 24 روز سن داره

دینا عشق مامان و باباش

مامانی و دینا مسافرتن بدون بابایی....

1393/4/4 8:41
نویسنده : مامان دینا
350 بازدید
اشتراک گذاری

امروز نه روزه هست که من و دینا اومدیم خونه باباجون اینا ماکو یعنی چهار شنبه هفته پیش بابایی زنگ زد گفت که زودی حاضر شین تا من از شرکت برسم بیایی بریم ماکو منم تند تند حاضر شدم تا اینکه بابایی ساعت 7.15 رسید تا حرکت کنیم ساعت 8شد وساعت 11.30 رسیدیم خونه بابا جون اینا . فردا صبح بابایی چون امتحاناش شروع شده بود برگشت خونه ما هم موندیم  خونه مامان جون اینا کلی بهمون خوش گذشت جای بابایی خالی دلمون واسش تنگ شده ... روز پنج شنبه بعد از رفتن بابایی کار خواصی نکردیم عصری رفتیم یه دور زدیم پیاده روی کردیم اومدیم روز جمعه هم رفتیم هفته بازار یه کم گشتیم بابا جون یه کم میوه اینا گرفت اوردیم گذاشتیم خونه رفتیم دنبال خاله مریم اخه واسه امتحان مدرسه نمونه دولتی رفته بود  رفتیم تو مدرسه منتظرش نشستیم دینای مامان تو خیلی بی تابی می کردی همش می خواستی بذاریمت زمین تو حیاط مدرسه بدو بدو کنی خلاصه بعد از 20 مین امتحان خاله تموم شد و اولین نفر از سالن خارج شد خوشبختانه زود همدیگه رو پیدا کردیم  بعد رفتیم پیش بابا جون با هم دیگه حرکت کردیم به طرف خونه عمه اینا بابا جون مارو گذاشت اونجا خودش رفت باغمون تا باغچه ش برسه ما هم به دلیل اینکه هوا خیلی گرم بود از رفتن منصرف شدیم  خونه عمه خیلی خوش گذشت همه دختر عمه ها و عروس ها بودن کلی حرف زدیم ... تا اینکه بابایی نزدیک ساعت 6 اومد دنبالمون بعد از این کهیه کمی که استراحت کرد  راه افتادیم به طرف خونه ...روز شنبه هم تو خونه بودیم به قول مامان جون هم خستگی روز شنبه رو در می کردیم هم اینکه هوا خیلی گرم بود جایی نرفتیم ترجیح دادیم خونه بمونیم عصر با بابا جون اینا رفیم بازار منطقه ازاد ماکو که با تازگی افتتاح شده به خاطر همین سه چهار تا مغازه بیشتر فعال نبود ولی تو همون سه چهار تا مغازه هم قیمتها کلی مناسب تر از بیرون بود بعد رفتیم یه کم بازار رو گشتیم اومدیم خونه روز یک شنبه  هم من با دوست دوران مدرسه ام هماهنگ کردم  اومد پیشمون کلی با هم از خاطره ها و شیطونی های مدرسه گفتیم و خندیدیم کلی بهمون خوش گذشت ..... روز دو شنبه کار خاصی نکردیم  فقط رفتیم واست خرید کردیم یه بلوز مامان جون واست گرفت یه دونه پیراهن خوشگل با یه شلوارک من واست خریدم روز سه شنبه خونه عمو دعوت بودیم روز 4شنبه خاله نسا اومد پیشمون تا شب ساعت 10 با هم بودیم با هم رفتیم گشتیم رفتیم پارک تو هم که تو پارک کلی بهت خوش گذشت اصلا دلت نمی خواست بیایی خونه ... روز پنج شنبه هم خاله لیلا اومد کلی با دخترای خاله بازی کردی خاله هم واست یه پیراهن خوشگل دوخت  شب هم بابایی بلاخره اومد مثل دفعه قبل ساعت 11.30 رسید بعد از خوردن شام زود خوابیدیم صبح هم صبحونه خوردیم راه افتادیم ساعت 10 راه افتادیم ساعت 1.30 خونه بودیم .... این بود ماجرای این ده روز ما البته چون دوربین یادم رفته بود ببرم عکس با گوشی انداختم اونم که کیفیت ندارن نذارم بهتره ... این طوری بود که این چند مدت نبودم معذرت می خوام از دوست های وبلاگی که نتونستم بهشون سر بزنم یا نظر بذارم در اولین فرصت جبران می کنم  

پسندها (12)

نظرات (12)

مامان ريحانه گل بهشتي
7 تیر 93 10:46
سلام دينا جون هميشه به سفر و گردش خوش به حالت عسلييييييييييييييييييي
مامان شیرین خانم
7 تیر 93 13:17
واااای چقدر خوب.اینا رو که نوشتی انگار خودم رفتم پیش پدر مادرم.ایشاله همیشه به شادی.خوش به حال دینا جون که خیلی بهش خوش گذشته.
مامان مهنا
7 تیر 93 13:41
سلام دينا جوني انشالله هميشه خوش باشي
مامان زری
7 تیر 93 20:33
سلام عسل خاله چه خوب که رفتی ماکو دخترمنم بدجور هوای ماکو زده به سرش اگه خدا بخواد عید فطر اونجاییم البته اگه شما هم بیاید اونجا دوست داریم شما رو هم از نزدیک ببینیم
مامان آنیسا
8 تیر 93 7:42
همیشه به گردش و شا دی خاله جون فکر کنم حسابی بهتون خوش گذشته باشه عشق خاله
ترنم
8 تیر 93 10:09
مادر و دختر حسابی بهتون خوش گذشته همیشه به تفریح
مهزاد مامان عرفان
8 تیر 93 11:54
سلام عزیزم. همیشه به سفر و گردش و خرید و پارک البته با بابایی
مامان دینا
پاسخ
ممنون خاله
مامان علی(نازی)
8 تیر 93 12:30
سلام عزیزم همیشه به گردش و خوش گذرانی
مامان دینا
پاسخ
ممنون خاله نازی
مامان گلشن
9 تیر 93 17:42
سلام فرشته کووووووووووچولو چرا به وبلاگت موضو ع اعضافه نمی کنی
مامان دینا
پاسخ
عزیزم در اولین فرصت این کار می کم
مامان الهام
9 تیر 93 17:57
عزیزم انشاالله بهتون خوش بگذره
مامان دینا
پاسخ
ممنون الهام جون
مامان دومین فرشته
10 تیر 93 12:42
همیشه به تفریح عزیزم ، چه خوب که حسابی بهتون خوش گذشته دینا جون رو ببوس
مامان دینا
پاسخ
ممنون خانومی
مامان پرنیا
16 تیر 93 15:46
همیشه به سفر