این روزهای دینا جونم....
دینای گل ما این روزا حسابی شیطون شدی یعنی ما یه لحظه از دستت ارامش نداریم جونم برات بگه یه اخلاق های خاصی پیدا کردی مثلا دو سه روز یاد گرفتی قهر کنی یه چیزی خلاف میلت باشه زودی پشتت رو میکنی و میری وبا صدای بلند گریه میکنی ولی تا صدات میکنیم می گیم دینا زود برمیگردی انگار تو اصلا گریه نمیکردی قهر نبودی تو حالت قهر کلی با مزه میشی من و بابایی کلی ذوق می کنیم اخه خیلی باحال میشی خانوم کوچولویی نانازی من وقتی قهر میکنی ولی به روت نمی یاریم که یه موقع این اخلاقت روت بمونه ..... تا میریم اشپزخونه یا وقتی دست کسی لیوان میبینی یه سره میگی اب اب اب حالا بعضی وقتها واقعا تشنه ات هست ولی بعضی وقتها گذاشتی سر کار حتی به اب هم لب نمیزنی ولی می گی اب اب ... نزدیک ساعت 6.30 یا 7 یواش یواش بی قراریت شروع میشه میری جلوی در وایمیستی میگی در در در در از تو کوچه صدای بچه بشنوی که اون موقع واویلاست تا من بخوام لباس تنت بکنم و ببرمت بیرون کلی نق می زنی هر موقع از جلوی پارکینگمون رد میشیم میگی جو جو جو جو اخه بابایی واست یه اردک گرفته تو پارکینگ نگه می داریم هر روز با بابایی میرین با اردک اب دون میدین و باهاش بازی می کنیین ..... تو خونه هم که هیچی از دستت در امان نیست دایم در حال کنجکاوی و کشف کردنی نباید یه دقیقه ازت غافل شیم وگرنه خرابکاری به بار میاری ... خیلی زود تقلید می کنی مثلا یه روز من ندونسته جلوت دکمه کیس کامپیوتر رو با انگشت پا زدم روشن شه دیگه هر روز چنان لگد هایی به کیس می زنی که نگو چند بار هم لگدات به هدف می خوره کامپیوتر رو روشن یا خاموش می کنی ...