دینا عزیز دل مادینا عزیز دل ما، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 20 روز سن داره

دینا عشق مامان و باباش

خصوصیات دینا عسلی تو 17 ماهگیش...

1393/8/26 9:54
نویسنده : مامان دینا
1,145 بازدید
اشتراک گذاری
  • عزیزم امروز میخوام از اخلاق ورفتارهایی که تازگیا پیدا کردی و کارهایی که انجامشون میدی برات بنویسم دخترک باهوش من الان خیلی وقته که کاملا حرفهای مارو میفهمی و جای اشیا رو یاد گرفتی بنابرین یه کمی از کارهای مامان کم شده اخه تو انجامشون میدیخندونک مثلا کنترل تلوزیون هر وقت گم بشه دینا واسمون پیدا می کنه تلوزیون خودش روشن و خاموش می کنه هر وقت سر سفره قاشقی نمکدونی کم بیاد دینا میره واسمون میاره( البته من خودم الکی اونا رو جایی میزارم که دستات بهشون برسه)تا تو هم از الان به کار کردن و کمک به مامانی رو یاد بگیری .بعضی از رفتارات ادم و غافل گیر می کنه اخه نمی تونم بفهمم که تو چطوری یادشون گرفتی مثلا چند روز پیش من تو اشپز خونه داشتم ظرف میشستم تو هم با اسباب بازیات بازی میکردی یهو دیدم صدای گریه میاد برگشتم دیدم تو دستت رو گذاشتی رو صورتت با چنان سوزی گریه می کنی که نگو ترسیدم گفتم دینا مامانی چرا گریه میکنی چی شده تو یهو دستات رو از جلوی صورتت برداشتی یهو بلند خندیدی یعنی من سره کار بودم و خودم نمیدونستم این موضوع تا شب چند بار تکرار شد... گوشی مامان که کلا از کار افتاده کردی حالا نوبت گوشی باباست گوشی بابا رو برداشتی بهت میگم  بیارش بده به بابایی حرفم بهت برخورده گوشی رو میندازی رو زمین میگم دینا گوشی رو بردار بیار بده به بابایی شونه هاتو میاندازی بالا یعنی نه این حرکتت اینقدر غافلگیرانه بود که من و باباتعجبشدیم .هر وقت چیزی رو برداشته باشی بهت بگیم دینا بیارش بده زودی پشتت قایم می کنی و میگی پیش پیش  این یعنی پیشی برد . قربون اداهات برم من مامانی.
  • هر روز از خواب بیدار شدنی کلی باید نازت بکشم تا راضی بشی بیایی از تختت پایین . بلافاصله هم شونه رو برمیداری میاری که مامان موهامو شونه کنم و ببندم بلافاصله هم بعد این که موهات رو شونه کردم و گل سرت و زدم میپری میری جلوی اینه خودت و نگاه می کنی و واسه خودت لبخند می زنی یا اگه از مدل بستن خوشت نیاد زودی بازش می کنی باید مدل موهات باسلیقه ات جور باشه دیگه چیکار میشه کرد . 
  • 7.8 روز پیش دیدم چند دقیقه ای هست صدایی از دینا نمیاد این علامت نشونه خرابکاریه یعنی کاری رو نباید انجام بده رو انجام میده  رفتم تو پذیرایی رو دیدم نبود تو اتاق دیدم نبود حموم نبود دوباره اومدم پذیرایی پشت مبل و میزگشتم نبود صدا کردم دینا دینا جواب نمی ده دوباره اومدم تو اتاق دیدم بله خانوم از تخت خودش رفته بالا کشو بالایی تختش رو که وسایل ممنوعه توش بود برداشته گوشه تخت نشسته و مشغول بررسی شون هست تا منو دید به روم لبخند زد یه چشمک که کاری باهاش نداشته باشم حالا من موندم که چطوری از تخت رفته بالا ازش می پرسم خودت تنهایی چطوری رفتی بالا میخنده .از تخت میزارمش زمین میگم نشون بده چطوری رفتی بالا با چنان ذوقی نشون میده که نگو .اول پاهاشو رو میله حفاظ تخت که پایینه میزاره بعد هم مثل قورباغه خودش شیرجه میزنه تو تخت خیلی بامزه .
  •  دختره گلم خیلی به کتاب علاقه مندی هر روز چندین بار کتاب هاتو میاری تا واست بخونیمشون ولی تو اون قدر عجله داری که زود و تند تند ورق می زنی و شعر نصفه نیمه می مونه ودوباره از اول.... خدای نکرده حین کتاب خوندن توجهمون به تو نباشه چنان جیغ میکشی که نگو یعنی باید چشامون وصورتمون کامل در اختیار تو باشه وگرنه با جیغ مواجه میشیم . 
  • حرفهایی که می زنی البته چندان پیشرفتی نکردی هر چی ما میگیم تو دو کلمه از اولش رو میگی ولی با این همه ما کلی ذوق میکنیم  تو بعضی کلمه ها هم چنان لبو صورتت رو جمع میکنی و اون کلمه رو ادا می کنی که خیلی خوردنی میشه مثلا وقتی کلمه عکس تلفظ می کنی خیلی خوردنی میشه . اب    بابا   ماما    دردر     هاپو     پیشی     جیش     هام (خورنی تو یخچال)   نیم (میمی مامان)    شیر    مو(موز) تاب تاب   سرسر (سرسره)   پارک   دادا      
  •  عسل مامان اما همچنان خیلی بد غذایی  هیچی نمی خوری خیلی لاغر شدی چند رروز پیش هم دهنت افت زده بود بدتر شدی لب به هیچ چی نمی زنی . تمام دغدغه مامان و بابا شده چی واست بخریم یا بپزیم شاید تو دو لقمه بخوری ولی تا حالا افاقه نکرده ......
  • کارهایی که هم بعدا یادم بیاد میام مینویسم ولی از اونجایی که عاشق دوربین شدی  وقتی دوربین رو  میبینی می خوایش عکس نداریم موقع عکس گرفتن خیلی بیتابی میکنی و گریه ما هم این مدت بیخیال عکس شدیم بنابرین این پست تا اطلاع ثانوی عکس نداره تا دینا بذاره ازش عکس بگیرم.... 
پسندها (13)

نظرات (11)

مامان ایلحان
27 آبان 93 18:01
سلام عزیزم منون از لطفتون نسبت به ایلحانم بله من خودم با ایلحان کمار میکنم و این اموزشم رو میشه گفت از 3 ماهگی ایلحان شروع کردم. بازم سوالی بود در خدمتم
مامان نیلوفر
28 آبان 93 9:11
چه بلایی شده دینا خانم مامانی را سرکار میذاری
خاله
28 آبان 93 19:33
وای چه قدر نازی به منم سر بزن
مامان آنیسا
2 آذر 93 8:31
عزیز دلم خانم شده - تو کارای خونه به مامان جونش کمک میکنه - آفرین به این عروسک خانم مامانی دینا هم علاقه به پرتاب کردن وسایل داره ؟
م.م
2 آذر 93 13:35
دینا جونم 17 ماهگیت مبارک عزیزم.خاله بی وفا شدیدا دیگه بهمون سر نمیزنید.... مامانی عکساشو زودتر بذار که دلمون براش تنگ شده
مامان نازنین جون
3 آذر 93 9:39
17 ماهگیت مبارک جیگر خاله آفرین به دخملی که در کارهای خونه به مامانش کمک میکنه خانمی دلمون واستون تنگیده چرا دیگه بهمون سر نمیزنی
مامان روژینا
3 آذر 93 12:14
فریده مامان آیهان
3 آذر 93 14:50
سلام ماشالله به دینای گلم.آیهانم بعضی وقتا برا اینکه بهش توجه کنم و دس از کار بکشم سرکارم میذاره. از دس بچه های این زمونه بوووووووووووووووووووس واسه دینا گلی.
مامان مرسانا
4 آذر 93 11:54
عزیز دلم دینا جون پس حسابی این وروجک شده کمک حال مامانش
مامان الهام
4 آذر 93 14:37
چه بلایی شده عروسک خاله آفرین عزیزم که به مامانی کمک میکنی
ترنم
8 آذر 93 13:21
این پستو خوندم کلی ذوق کردم و خندیدم هزار ماشاله به این دختر شیطون چه جوری نخوردیش تا حالا من بودم درسته قورتش میدادم کارهاشو که خوندم خیلی دلم دختر خواست
مامان دینا
پاسخ
خاله هر روز مامان بابام من و نوش جان میکنن