دینا عزیز دل مادینا عزیز دل ما، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 22 روز سن داره

دینا عشق مامان و باباش

تعطیلات این چند روز ....

1393/5/11 10:43
نویسنده : مامان دینا
438 بازدید
اشتراک گذاری

دینا جون خلاصه این چند روز رو واست می نویسم کجا رفتیم چیکار کردیم .... اول از روز عید فطر شروع می کنم . روز عید بعد از بیدار شدن از خواب با تلویزیون شروع به خوندن نماز عید فطر کردیم بعد اینکه صبحونمون رو  خوردیم حاضر شدیم رفیم بابا جون اینارو از سرراه برداشتیم رفتیم خونه آبابا اینا بعد از اونجا هم رفتیم خونه مامان بزرگ بعد اومدیم خونمون زود و تند سریع حاضر شدیم وسایلامون رو جمع جور کردیم رفیم باغ بابا جون اینا شب رو اونجا موندیم صبح به سمت گل اخور  حرکت کردیم از سمتی که ما رفتیم جاده فوق العاد پیچ در پیچ و سراشیبی های فوق العاده تندی داشت حدود یه ساعت ونیم بعد رسیدیم به ابشار سارینای گل اخور . ابشار فوق العاده خوشگلی بود حسابی خیس اب شدیم البته بابا اینا بیشتر خیس شدن اخه رفتن زیر ابشار وایسادن ....اونجا نتونستیم ازت عکس بگیریم اخه خیلی شلوغ بود .نهار رو خوردیم بعد از نهار به سمت امام زاده اقا محمد حرکت کردیم نزدیک ساعت 6 رسدیم. اونجا هم فوق العاده شلوغ بود به لطف داشتن پارتی تونستیم یه اتاق بگیریم وگرنه باید تو چادر می موندیم شب رواونجا بودیم اطراف امام زاده چند تایی مغازه بود که بیشتر اسباب بازی می فروختن رفتیم یه چرخی زدیم اونجا دست تمام بچه ها  از اون چرخ هایی که دسته اش شبیه عصاست و رو زمینم می کشی یه صدایی میده بود تو هم گیر داده بودی که از اونا میخوایی مام با دیدن اون اسباب بازییا که فک می کردیم نسلشون منقرض شده تعجب کردیم ولی با اصرار های تو که دست بچه ها می دیدی می خواستی واست گرفتیم مامان جون اینا هم واست یه پلنگ صورتی گرفتن خلاصه خرید های ما تموم شد .شب خیلی پشه بود از چند جات نیشت زدن که حسابی میخواری و الان قرمز شدن .صبح به  سمت جنگل های کلیبر حرکت کردیم تو راه واسه صبحونه تو روستای فوق العاده زیبایی نگه داشتیم صبحونه خوردیم بعد به ادامه مقصدمون پرداختیم نزدیک ساعت یک به دره قلعه رسیدیم ناگفته نماند که مسیر فوق العاده زیبایی بود و خیلی شلوغ بود من بار اولم بود که جنگلهای کلیبر رو می دیدم خیلی قشنگ بودن اب هواش هم  که فوق العاده خوب بود . شب رو هم تو جنگل خوابیدیم حالا خواب تو جنگل رو واست تعریف کنم دینا جونم وقتی رسیدیم کمپ فوق العاده شلوغ بود واسه همین جا برای نشستن کم بود و یا به قول معروف جا خوبها رو گرفته بودن  ما هم رفتیم توی جنگل تا یه جای خوب پیدا کردیم نشستیم همه چیز خوب بود تا اینکه هوا کم کم تاریک میشد چادر هایی که اطراف ما زده بودن کم کم جم کردن رفتن ما اون وسط تنها موندیم ولی چون جامون خوب بود گفتیم هیچ اتفاقی نمی افته همون جا موندیم اخه یه دلیلمون هم این بود که هم وسایلامون زیاد بود هم جای صاف به زور گیر اورده بودیم اکثرا سراشیبی بود وادم نمی تونست راحت بخوابه واسه همین از جامون تکون نخوردیم. حالا یه چیز جالب دیگه از اونجایی که دینا یه دونه اردک داره و ما با خودمون برده بودیمش اخه چند روز خونه نبودیم گفتیم از گشنگی نمیره واسه همین با خودمون بردیم تو جنگا هم واسش با سنگ خونه درست کردیم که شب رو اونجا بخوابه شب حدود ساعت 1یا2بود که ما خواب بودیم با تکون چادر ها همگی بیدار شدیم صدای اردک می اومد از اونجایی که چراغ قوه هارو روشن نگه داشته بودیم زود از چادر زدیم بیرون چراغ ها رو گردوندیم که ببینیم چه خبره دیدیم که بله چند تا روباه به اردک بیچارمون حمله کردن اردک هم از دستشون فرار کرده به سمت چادر ها اومده ولی از ترس نمی تونست راه بره هم اینکه خیلی می لرزید دیگه دیدیم موندن اردک اونجا صلاح نیست بابایی تو اون تاریکی با چراغ گوشیش اونو برد گذاشت تو ماشین. اومدو دوباره خوابیدیم.هوا خیلی سرد بود خدایش خیلی حال داد خواب تو جنگل بعد این همه مدت که از گرما ادم نمی تونست راحت بخوابه واسه همین خیلی چسبید من فقط نگران سرما خوردن دینا بودم که اونم خدا رو شکر هیچیش نشد.صبح هم که همون جا صبحونه خوردیم بعد حرکت کردیم به سمت تبریز ظهر ساعت 2 اینا خونه رسیدیم.. این بود ماجرای این چند روز مسافرت ما .... حالا بریم سراغ عکسا

پسندها (18)

نظرات (25)

مامان جونم(سوگند من)
11 مرداد 93 10:56
به به چه جاهای قشنگی رفتید دینا جونم چه بزرگ شده خاله قربونت بره عزیزم همیشه به گردش و شادی و تفریح عزیز دلم
مامان دینا
پاسخ
جای شما خالی عزیزم اره خاله دینا حسابی بزرگ شده
مهزاد مامان عرفان
11 مرداد 93 11:20
واي واي واي دخملي تو كه دل ما رو بردي. با اين ژستهات و اون نگاهات و اين منظره ها. خاله جون بگير منو كه پس افتادما!!!!!!!!!!!!!!!!
مامان دینا
پاسخ
ممنون شهرزاد جون لطف داری
مامان یه پسر بازیگوش
11 مرداد 93 13:23
سلام. مامان دينا جون و دينا ي عزيز به جمع همكلاسي ها خوش آمديد
مامان دینا
پاسخ
ممنون عزیزم
مامان مهنا
11 مرداد 93 14:16
خوش به حالت دينا جوووني عكس اخريه محشره خوشگل خانوم
مامان دینا
پاسخ
ممنون عزیزم لطف داری
مامان رهام
11 مرداد 93 14:54
پس از شهر مامانی منم رد شدید ... خاله میومدید مهمون میشدید... گل آخور کجاست خاله؟ما نشنیدیم تاحالا انشالاه همیشه به سفروگردش
مامان دینا
پاسخ
لطف داری عزیزم ممنونعزیزم طرفهای خاروانا هست یعنی از طرف ورزقان بری راحت می رسی خیلی جای خوبی هستش
mahdis
11 مرداد 93 16:20
چه دختره نااااااااااااااااااااااازی
مامان آنیسا
11 مرداد 93 17:01
به به عحجب طبیعت زیبایی خوش به حال دینا جون - ایشالا که خوش گذشته خاله جون
مامان دینا
پاسخ
ممنون خاله جون جاتون خالی
مامان آنیسا
11 مرداد 93 17:02
خاله فدای این عکس خوشکلت با اون کلاه داش مشتیت عزیزم -
مامان زری
12 مرداد 93 0:29
به به چه جنگل قشنگی رفتید چه عکسهای قشنگی هم انداختید مشخصه حسابی هم بهتون خوش گذشته ماهم شهر مامانی شما رفتیم و جای شما رو خالی کردیم
مامان دینا
پاسخ
فدات خانومی ایشالله به شما هم خوش گذشته باشه
مامانی
12 مرداد 93 4:24
سلام خاله هزار ماشالله چقدر ماه شدی.
مامان دینا
پاسخ
ممنون خاله جونی
مامان یه پسر بازیگوش
12 مرداد 93 7:47
سلام.وااااي شرمنده. اسم دينا جون رو درست كردم.
مامان دینا
پاسخ
خواهش عزیزم ممنون
ترنم
12 مرداد 93 11:29
حسابی خوش گذروندین ایشاله همیشه خوش باشین و همیشه به تفریح
مامان روژینا
12 مرداد 93 11:29
وای چه عکسای باحال و خوشگلی جیگر بودی جیگر تر شدی عسل خانومم همیشه به گردش عزیزم
مامان الهام
13 مرداد 93 1:34
خانومی انشاالله همیشه به گردش عروسک خانوم پس حسابی خوش گذروندی انشاالله همیشه شاد بای میبوسمت
خاله مریم
13 مرداد 93 17:19
خوشمل خاله روز به روز داره خوشگل تر میشه قربونش بشم من الهی
سمانه
13 مرداد 93 22:17
با سلام.عکس های دخترتون رو دیدم.معمولا عدم وجود فاصله بین دندان های شیری مثل دخنر شما ،در آینده می تواند منجر به کمبود فضا برای دندان های دایمی که یک کم بزرگتر از شیری ها هستند بشود.و این یعنی نیاز احتمالی به ارتودنسی در آینده.در حال حاضر نیاز به اقدام خاصی ندارد.فقط چون دندان های شیری دخترتون بی فاصله کنار هم هستند مثل بزرگسال ها نیاز به کشیدن نخ دندان دارد. اگر تا به حال ویزیت دندانپزشکی نبرده اید حتما به یک متخصص اطفال مراجعه کنید.نگران نباشید. در بدترین حالت اگر نیاز به ارتودنسی محرز بشود سن مناسب انجام آن هشت سالگی است.
مامان امیرعباس و ارغوان (دوقلوها)
14 مرداد 93 12:11
همیشه به شادی و گردش عزیز خاله
مامان روژینا
15 مرداد 93 9:17
روزگارت بر مراد / روزهایت شاد شاد / آسمانت بی غبار سهم چشمانت بهار / قلبت از هر غصه دور / بزم عشقت پر سرور بخت و تقدیرت قشنگ / عمر شیرینت بلند / سرنوشتت تابناک جسم و روحت پاک پاک
مهدا
15 مرداد 93 19:49
چه قدر بزرگ شدی عزیزم انشالله همیشه به شادی و گردش
مامان آنيسا
16 مرداد 93 13:11
وای این دخمله چقدر یملی شده
pany
18 مرداد 93 14:01
وبلاگ قشنگی داری خدا دیناجونو حفظ کنه منم یه نینی تو راه دارمو براش یه وبلاگ درست کردم اگه دوست داشتین به وب ما هم سر بزنین وبرا تبادل لینک بهم خبر بدین ممنون میشم
مامان فائزه
21 مرداد 93 14:31
ماشاله چقد نازو بزرگ شدی
مامان علی(نازی)
31 مرداد 93 1:12
سلام عزیزم خوبین همسریم میگفت که واسه شوهرتون یه مشکلی پیش اومده تو شرکت الا ن بهترن ایشالا
مامان نازنین جون
1 شهریور 93 16:12
چه جاهای سرسبز وزیبایی...خوش به حالت دیناجون همیشه به گردش وشادی
فاطمه & فائزه
2 شهریور 93 11:22
سلام نازی خدا حفظش کنه به وبلاگ داداشی ما امین جونی سر بزنید خوشحال میشیم نظر فراموش نشه لطفا