دینا رفته ارایشگاه ولی.....
دینای مامان دیروز باهم رفتیم ارایشگاه . دختره گلم مامانی من موهات بلند شده بود میریخت جلوی چشمات واسه همین از بابایی اجازه گرفتم که موهات رو کوتاه کنیم نه اینکه خیلی رو موهات حساسه نمیذاشت کوتاه کنیم وقتی دید اذیت میشی گفت که یکم کوتاه کنه منم دیروز با خودم بردم ارایشگاه اولا که خیلی شیطونی کردی نمیزاشتی مامان رو اصلاح کنه همش دستش رو عقب می زدی حالا با هزار مصیبت کار مامانی تموم شد نوبت تو بود حالا ارایشگاه یکم شلوغ شده بود تو هم با بچه های که همراه مامانا اومدن بازی میکردی ولی وقتی قیچی ارایشگر به پوست سرت می خورد گریه میکردی خلاصه من حسابی سرم گرم اروم نگه داشتن تو بود حواسم نبو ارایشگره چقد موهات رو کوتاه کرده وقتی متوجه شدم که کار از کار گذشته وحسابی موهات رو کوتاه کرده نمی دونم به دل من ننشست .... نمیدونم تا به قیافه جدیدت عادت کنم چی کار کنم تازه فکر اینم بکن بابایی وقتی تو رو دید کلی نق زد که من گفته بودم یه کمی کوتاه کنه ولی حالا ......خلاصه ماجرای اولین ارایشگاه رفتن تو بود.....