دینا عزیز دل مادینا عزیز دل ما، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 21 روز سن داره

دینا عشق مامان و باباش

شیطنتهای دینا جون ودرد دل مامان

1392/12/26 18:00
نویسنده : مامان دینا
227 بازدید
اشتراک گذاری

دینای من عزیزم این روزا حسابی شیطون شدی در عوضش من حسابی کار دارم نمی زاری به کارام برسم اصلا وقت نکردم کارهای خونه تکونی رو تموم کنم اخه تو نمی زاری همش می خوای یا بغلت کنم یا باهات بازی کنم در غیر این صورت فقط گریه میکنی حتی نمیزاری تو وبلاگت هم چیزی بنویسم خرابکاری هات هم که نگو هنوز یکی رو تموم نکرده یکی دیگه رو شروع میکنی دیروز زدی خودت ناکار کردی نمی دونم به کجا خوردی من فقط دنبال صدای گریه ات اومدم دیدم که بله شیطونیت کار داده دستت لپت کبود شده اون لپ تپلت الان کبود شده نمی دونی که چقد ناراحت شدم اخه تازه یه روز قبلش با ناخنت زده بودی روی بینیت زخمی کردی اون خوب نشده این کبود شد اصلا ناخنات کوتاه بودن نا نمی دونم چطوری این کارو کردی الان صورتت رخمی زیلی هست نمی زاری با مامانم هم تلفنی حرف بزنم همش گوشی رو از دستم میگیری یا قطع می کنی واقعا بچه داری تنهایی سخته .وای مامان الان به کمکت احتیاج دارما ولی ازت دورم  کاش پیشم بودی کمکم میکردی نوه شیطونت هم نگه میداشتی منم یه نفسی تازه میکردم ولی.....

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

مامان محیا(ارام جانم)
26 اسفند 92 16:54
الهی الهی الهی دقیقا درکت میکنم.همه ی اینارو تو غربت تجربه کردم
مامان شیرین خانم
27 اسفند 92 16:48
سلام عزیزمی جوجو مواظب باش اینقدر مامان گلت و اذیت نکن.خوشگلم
فائزه مامان آیاتای
29 اسفند 92 0:24
اییییی جان بمیرم
ترنم
24 فروردین 93 8:09
همین کاراش شیرینه و میچسبه به آدم با همه سختیش البته خودم تجربه نکردم ولی شنبدم
مامان دینا
پاسخ
اره عزیزم خیلی میچسبه