واکسن 18 ماهگی دینا جون...
- دختر گلم 18 ماهگیت یا بهتر بگم یک و نیم سالگیت مبارک باشه
عزیزم دیروز صبح زود بعد از این که تو از خواب بیدار شدی راهی مرکز بهداشت شدیم تا واکسن 18 ماهگیت رو بزنیم از خواب بیدار شدی بهت گفتم دینا بیا زود اماده شو با هم بریم واکسن بزنیم تو هم میگفتی واک یعنی واکسن تا برسیم به مرکز بهداشت بهت میگفتم دینا کجا میریم میگفتی واک خلاصه رفتیم اتاق واکسن و تو همه جارو با دقت نگاه میکردی اول قطره فلج اطفال رو بهت داد تو هم خیلی مودبانه خوردیش اخرش یه کم صورتت در هم کشیدی یعنی تلخه بعد دستت رو اماده کردم خیلی مودبانه اجازه دادی که خانومه واکسن بزنه اخرش یه اخ کوچولو گفتی ومامانی بهت افتخار کردی که زیاد جیغ جیغ بازی در نیووردی حالا نوبت پای چپت بود که اونم خیلی اروم نگاه کردی وفقط یه جیغ کوتاه کشیدی . خلاصه پروسه واکسن18 ماهگیت هم تموم شد . بعد از خارج شدن از مرکز بهداشت رفتیم داروخونه واست قطره استامینوفن گرفتم و همونجا دادم اخه مامانی یادم رفته بود قبل رفتن بهت بدم بعد از اونجا هم رفتیم خونه مامان جون اینا اونجا هم با کیمیا بازی کردی یادت هم نبود واکسن زدی ولی اگه ازت میپرسیدن بهشون میگفتی واک و دست و پات رو نشون میدادی خلاصه ساعت 3 یه باره دیگه بهت قطره دادم و با هم دیگه رفتیم ختم قران مامانی اخه مطمئن بودم تا برسیم میخوابی که همینطور هم شد تا رسیدیم خوابیدی وتا 5خوابیدی موقع اومدن بیدار شدی که تازه داشت اثرات واکسن خود نمایی میکرد ودیگه تو پات رو زمین نمیزاشتی چون مراسم خونه روبه روی مامان اینا بود تند ی بغلت کردیم و اومدیم خونه و ماجرای بغل موندنت شروع شد دیگه فقط تو بغل بودی و اگه میزاشتیم رو زمین گریه میکردی یه کم با امیر رضا توپ بازی کردی و سرگرم شدی اونم نشسته بازی کردی تو این فرصت هم من برات کیک درست کردم اخه ناسلامتی 1.5 سالگیت بود خلاصه کیک پخته شد ولی هیچ عکسی گرفته نشد اخه دختر عمه کیمیا در حال ترک اعتیادش به گوشی و دوربین تبلت هست و کلا هر گونه کار با اون لوازم پیشش ممنوعه خلاصه بعد شام اومدیم خونه من مرتب تبت رو کنترل میکردم چند بارهم بابایی بلند شد تبت رو کنترل کرد و قطره بهت داد تا صبح که الان باشه بغلمی وداری ناز میکنی ایشالله این چند ساعتم بگذره تا حال دختری زودی خوب شه و مشغول شیطونیاش شه .....